بریدهای از کتاب قهوهی سرد آقای نویسنده اثر روزبه معین
1404/5/9
صفحۀ 97
خورشید به آرومی ناپدید میشد و از لابهلای ابرهای پراکنده، پرتوهای سرخ و خونین به اطراف میباشید. گویا هنگام غروب خورشید شاهرگش رو میشکافه و واسه خلق اندوهناکترین اثر هنریش جانش را فدا میکنه.
خورشید به آرومی ناپدید میشد و از لابهلای ابرهای پراکنده، پرتوهای سرخ و خونین به اطراف میباشید. گویا هنگام غروب خورشید شاهرگش رو میشکافه و واسه خلق اندوهناکترین اثر هنریش جانش را فدا میکنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.