بریدهای از کتاب عشقالگر اثر سيده مارال بابائى
1403/8/4
صفحۀ 55
نمی دانم چه شد چشمهایش از گلوله مسلسل هم مرگبار تر شدند و قبل از آنکه نگاهی میان مان رد و بدل شود، جانم را از آن خودش کرد...
نمی دانم چه شد چشمهایش از گلوله مسلسل هم مرگبار تر شدند و قبل از آنکه نگاهی میان مان رد و بدل شود، جانم را از آن خودش کرد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.