بریده‌ای از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور

بریدۀ کتاب

صفحۀ 121

و ناگهان زری اندیشید که : تمام زندگی من هم همین طور گذشته. هرروز پشت چرخ چاهی نشسته ام و چرخ زندگی را بحرکت درآورده ام و آب پای گلهایی داده ام...

و ناگهان زری اندیشید که : تمام زندگی من هم همین طور گذشته. هرروز پشت چرخ چاهی نشسته ام و چرخ زندگی را بحرکت درآورده ام و آب پای گلهایی داده ام...

162

22

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.