بریده‌ای از کتاب حکومت نظامی (شهربندان) اثر آلبر کامو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 90

دیه گو( خطاب به گروه مردها): اسپانیا کجاست؟ کادیکس کجاست؟ این چشم انداز به هیچ دنیایی تعلق ندارد. ما در دنیای دیگری زندگی میکنیم که آدم ها نمیتوانند زندگی کنند. چرا ساکت مانده اید؟ گروه مردها: می ترسیم. آه چه خوب میشد باد شروع به وزیدن می کرد. دیه گو: من هم میترسم. آدم از ترس فریاد بزند بدچیزی نیست. فریاد بزنید، باد به شما جواب خواهد داد. گروه مردها: در گذشته ملتی بودیم و حالا شده ایم توده ای فشرده کنار هم. پیش از این از ما دعوت می شد و حالا احضارمان میکنند. نان و شیر را با یکدیگر ردوبدل می کردیم و حالا غذا را برای مان جیره بندی کرده اند. ما درجا میزنیم! همه درجا می زنند. درجا می زنیم و می گوییم هیچکس کاری برای هیچ کس نمی تواند بکند. باید سرجای مان توی صفی که برای مان تعیین کرده اند .بمانیم فریاد زدن چه فایده ای دارد؟"

دیه گو( خطاب به گروه مردها): اسپانیا کجاست؟ کادیکس کجاست؟ این چشم انداز به هیچ دنیایی تعلق ندارد. ما در دنیای دیگری زندگی میکنیم که آدم ها نمیتوانند زندگی کنند. چرا ساکت مانده اید؟ گروه مردها: می ترسیم. آه چه خوب میشد باد شروع به وزیدن می کرد. دیه گو: من هم میترسم. آدم از ترس فریاد بزند بدچیزی نیست. فریاد بزنید، باد به شما جواب خواهد داد. گروه مردها: در گذشته ملتی بودیم و حالا شده ایم توده ای فشرده کنار هم. پیش از این از ما دعوت می شد و حالا احضارمان میکنند. نان و شیر را با یکدیگر ردوبدل می کردیم و حالا غذا را برای مان جیره بندی کرده اند. ما درجا میزنیم! همه درجا می زنند. درجا می زنیم و می گوییم هیچکس کاری برای هیچ کس نمی تواند بکند. باید سرجای مان توی صفی که برای مان تعیین کرده اند .بمانیم فریاد زدن چه فایده ای دارد؟"

14

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.