بریده‌ای از کتاب عقیله اثر الهام امین

بریدۀ کتاب

صفحۀ 55

[پدر] با تو [زینب] سخن گفت؛ از نامردمی مردمانی که دل هایشان پر بود از حسد و کینه و دنیا خواهی. یک روز بیعت کردند و روز دیگر شکستند. یک روز او را به خلافت خواندند و روز دیگر بر او شوریدند و تو دانستی که دل نگرانی هایت اندک اندک جامه حقیقت بر تن می کنند.

[پدر] با تو [زینب] سخن گفت؛ از نامردمی مردمانی که دل هایشان پر بود از حسد و کینه و دنیا خواهی. یک روز بیعت کردند و روز دیگر شکستند. یک روز او را به خلافت خواندند و روز دیگر بر او شوریدند و تو دانستی که دل نگرانی هایت اندک اندک جامه حقیقت بر تن می کنند.

6

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.