بریدۀ کتاب

سووشون
بریدۀ کتاب

صفحۀ 245

احساس می‌کرد که مثل یک انار مکیده، همهٔ شیرهٔ جانش را از تنش بیرون کشیده‌اند. حس می‌کرد یک ماری آمد و از گلوی او پایین رفت و روی قلبش چنبره زد و نشست و سرش را شق گرفت تا او را نیش بزند و می‌دانست که در تمام عمر این مار همان جا روی قلبش چنبره‌زنان خواهدماند و هروقت به‌یاد شوهرش بیفتد، آن مار نیش خود را به سینه‌اش فرو خواهد کرد.

احساس می‌کرد که مثل یک انار مکیده، همهٔ شیرهٔ جانش را از تنش بیرون کشیده‌اند. حس می‌کرد یک ماری آمد و از گلوی او پایین رفت و روی قلبش چنبره زد و نشست و سرش را شق گرفت تا او را نیش بزند و می‌دانست که در تمام عمر این مار همان جا روی قلبش چنبره‌زنان خواهدماند و هروقت به‌یاد شوهرش بیفتد، آن مار نیش خود را به سینه‌اش فرو خواهد کرد.

125

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.