بریدهای از کتاب روز واقعه اثر بهرام بیضایی
1402/11/21
صفحۀ 64
شبلی:- او - به بالاترین - جائی رسید که بشری رسیده او را - در نینوا - به صلیب کشیدند. (راحله را میبیند و اشکش می غلتد) او - با من - حرف زد! راحله:(رنگ پریده) کجا رفتی و چه دیدی؟ بگو شبلی حقیقت را چگونه یافتی؟ تصویر به سوی شبلی میرود؛ هنوز ضربه خورده از آنچه دیده؛ به سختی در تقلا و ناتوان از یافتن واژه هایی درخور شبلی:من - حقیقت را - در زنجیر دیده ام من - حقیقت را - پاره پاره - بر خاک دیده ام من - حقیقت را - بر سر نیزه - دیده ام.
شبلی:- او - به بالاترین - جائی رسید که بشری رسیده او را - در نینوا - به صلیب کشیدند. (راحله را میبیند و اشکش می غلتد) او - با من - حرف زد! راحله:(رنگ پریده) کجا رفتی و چه دیدی؟ بگو شبلی حقیقت را چگونه یافتی؟ تصویر به سوی شبلی میرود؛ هنوز ضربه خورده از آنچه دیده؛ به سختی در تقلا و ناتوان از یافتن واژه هایی درخور شبلی:من - حقیقت را - در زنجیر دیده ام من - حقیقت را - پاره پاره - بر خاک دیده ام من - حقیقت را - بر سر نیزه - دیده ام.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.