بریده‌ای از کتاب آتش بدون دود: درخت مقدس اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 79

آلنی، در برابر درخت مقدس ایستاده بود. در گوش او صدای غریبِ زنگ می‌آمد. چیزی در پشت تمامی پوست آفتاب خورده‌ی بدنش می‌لرزید. چیزی در زیر کاسه‌ی زانوانش می‌لرزید. در درخت، محبتی نمی‌دید. ... «درخت! دوستی، تمام شد؛ تمام! بی‌شک یکی از پا درخواهدآمد_من یا تو...»

آلنی، در برابر درخت مقدس ایستاده بود. در گوش او صدای غریبِ زنگ می‌آمد. چیزی در پشت تمامی پوست آفتاب خورده‌ی بدنش می‌لرزید. چیزی در زیر کاسه‌ی زانوانش می‌لرزید. در درخت، محبتی نمی‌دید. ... «درخت! دوستی، تمام شد؛ تمام! بی‌شک یکی از پا درخواهدآمد_من یا تو...»

2

2

(0/1000)

نظرات

آلنی vs درخت 👀 

0

توروخدا این عادت اسپویل کردنو بذار کنار 😭😭
این چه کاریه دختر
1

0

خب شاید یکی نگران درخت باشه 😔👀😂 

1