بریدهای از کتاب اعمال انسانی اثر هان کانگ
1404/1/15
صفحۀ 99
روزی که من دوشادوش صدها هزار نفر از هم شهری هایم ایستاده بودم و به لوله تفنگ سربازان زل زده بودم،روزی که اجساد آن دونفری که اول از همه سلاخی شدند را در یک چرخ دستی گذاشتند و به جلوی جمعیت هل دادند،از نبودِ چیزی در وجودم حیرت زده شدم ؛ نبودِ ترس.
روزی که من دوشادوش صدها هزار نفر از هم شهری هایم ایستاده بودم و به لوله تفنگ سربازان زل زده بودم،روزی که اجساد آن دونفری که اول از همه سلاخی شدند را در یک چرخ دستی گذاشتند و به جلوی جمعیت هل دادند،از نبودِ چیزی در وجودم حیرت زده شدم ؛ نبودِ ترس.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.