بریده‌ای از کتاب دونده ی هزارتو؛ علاج مرگ اثر جیمز دشنر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 230

یک لحظه هم توقف نکردند از لابی باشگاه رد شدند، از در بیرون رفتند و در هرج و مرج انبوه کرانکها به راهشان در بخش مرکزی ادامه دادند. و از نیوت دور شدند؛ دور از نیوت دور از دوستش و بیماری مغزی او. (به معنای واقعی کلمه نابود شدم..)

یک لحظه هم توقف نکردند از لابی باشگاه رد شدند، از در بیرون رفتند و در هرج و مرج انبوه کرانکها به راهشان در بخش مرکزی ادامه دادند. و از نیوت دور شدند؛ دور از نیوت دور از دوستش و بیماری مغزی او. (به معنای واقعی کلمه نابود شدم..)

60

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.