بریدۀ کتاب
1402/7/13
3.8
121
صفحۀ 288
تا این لحظه خیلی سعی کردم نشکنم. سعی کردم در حضور دیگران خیلی برای خودم دل سوزی نکنم؛ ولی حالا که پیش مادرم نشستم، دلم می خواد بشکنم. دلم می خواد برای یه مدت کوتاه هم شده بی خیال همه چی بشم. می خوام این شرایط رو کنترل کنه، بغلم کنه و بگه همه چی درست می شه. و بعد یه ربع که تو بغلش گریه می کنم، درست همین اتفاق می افته. دیگه برای خودم تلاشی نمی کنم؛ چون دلم می خواد یه نفر دیگه این کارو بکنه.
تا این لحظه خیلی سعی کردم نشکنم. سعی کردم در حضور دیگران خیلی برای خودم دل سوزی نکنم؛ ولی حالا که پیش مادرم نشستم، دلم می خواد بشکنم. دلم می خواد برای یه مدت کوتاه هم شده بی خیال همه چی بشم. می خوام این شرایط رو کنترل کنه، بغلم کنه و بگه همه چی درست می شه. و بعد یه ربع که تو بغلش گریه می کنم، درست همین اتفاق می افته. دیگه برای خودم تلاشی نمی کنم؛ چون دلم می خواد یه نفر دیگه این کارو بکنه.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.