بریده‌ای از کتاب چمدان های قدیمی (گزیده غزل) اثر علیرضا قزوه

بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

به‌نام‌خدا. به دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی؛ به پاس محبت‌ها و مهربانی‌هایش ای آینه‌ی هرچه غزل، هرچه قصیده دلبازترین پنجره‌ی رو به سپیده! ای در نفست قونیه در قونیه اشراق از دست خدا باده الهام چشیده ای گندم بی‌ معصیت ای عصمت معصوم دستان تو باغی‌ست پر از سیب رسیده هم جان تو از مستی و اخلاص، لبالب هم شعر تو آمیزه‌ای از عشق و عقیده فیروزه‌ی بازار سخن، یوسف نایاب! یک شهر خریدار شماییم ندیده عطار زمان! تیغ زبان تیز کن امشب خواب مغولان دیدم و سرهای بریده

به‌نام‌خدا. به دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی؛ به پاس محبت‌ها و مهربانی‌هایش ای آینه‌ی هرچه غزل، هرچه قصیده دلبازترین پنجره‌ی رو به سپیده! ای در نفست قونیه در قونیه اشراق از دست خدا باده الهام چشیده ای گندم بی‌ معصیت ای عصمت معصوم دستان تو باغی‌ست پر از سیب رسیده هم جان تو از مستی و اخلاص، لبالب هم شعر تو آمیزه‌ای از عشق و عقیده فیروزه‌ی بازار سخن، یوسف نایاب! یک شهر خریدار شماییم ندیده عطار زمان! تیغ زبان تیز کن امشب خواب مغولان دیدم و سرهای بریده

3

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.