بریدهای از کتاب بادام اثر وون پیونگ سون
1404/1/29
صفحۀ 22
مامان میگفت همهچیز به خاطر خودم است و به آن «عشق» میگفت، اما به نظر من، ما این کارها را بهخاطر خودش انجام میدادیم که ناامیدانه می کوشید فرزندی متفاوت نداشته باشد. با توجه به اقدامات مامان، عشق چیزی نبود جز غر زدن به خاطر هرچیز بی اهمیت، با چشمانی اشکبار دربارهی اینکه فرد باید در این موقعیت و آن موقعیت چنینوچنان رفتار کند. اگر اسم این عشق بود، من ترجیح میدادم نه چیزی بدهم و نه چیزی بگیرم. البته هیچوقت این را با صدای بلند نگفتم.
مامان میگفت همهچیز به خاطر خودم است و به آن «عشق» میگفت، اما به نظر من، ما این کارها را بهخاطر خودش انجام میدادیم که ناامیدانه می کوشید فرزندی متفاوت نداشته باشد. با توجه به اقدامات مامان، عشق چیزی نبود جز غر زدن به خاطر هرچیز بی اهمیت، با چشمانی اشکبار دربارهی اینکه فرد باید در این موقعیت و آن موقعیت چنینوچنان رفتار کند. اگر اسم این عشق بود، من ترجیح میدادم نه چیزی بدهم و نه چیزی بگیرم. البته هیچوقت این را با صدای بلند نگفتم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.