بریده‌ای از کتاب باکره و کولی اثر دی.اچ.لارنس

آویسا

آویسا

1404/4/1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 54

فقط دراز کشید و آرزو کرد کاش زنی کولی بود. در دشت زندگی میکرد، در ارابه‌ای سرپوشیده، هرگز پا به هیچ خانه‌ای نمی‌گذاشت، از وجود بخش و ناحیه خبر نداشت، و هیچگاه چشمش به کلیسا نمی‌افتاد.

فقط دراز کشید و آرزو کرد کاش زنی کولی بود. در دشت زندگی میکرد، در ارابه‌ای سرپوشیده، هرگز پا به هیچ خانه‌ای نمی‌گذاشت، از وجود بخش و ناحیه خبر نداشت، و هیچگاه چشمش به کلیسا نمی‌افتاد.

629

22

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.