بریده‌ای از کتاب کودک جادو بخش اول اثر تری بروکس

Sh

Sh

1404/6/4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 21

ناگهان همان‌جا متوقف شد. کلمات راه گلویش را بند آوردند، همان‌جا گیر کرده بودند و با لجاجت بیرون نمی‌آمدند. نمی‌توانست دعا را تمام کند. در سکوت تاریکی پشت پلک‌هایش زمزمه کرد: «التماس می‌کنم. التماست می‌کنم نگذاری من در اینجا بمیرم.»

ناگهان همان‌جا متوقف شد. کلمات راه گلویش را بند آوردند، همان‌جا گیر کرده بودند و با لجاجت بیرون نمی‌آمدند. نمی‌توانست دعا را تمام کند. در سکوت تاریکی پشت پلک‌هایش زمزمه کرد: «التماس می‌کنم. التماست می‌کنم نگذاری من در اینجا بمیرم.»

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.