بریده‌ای از کتاب سنگدل اثر ماریسا مییر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 201

حس می کرد سینه اش از درون خالی می شود . دست هایش به طرف جست دراز شده بود و می خواست چیزی که او دزدیده بود، پس بگیرد ولی هیچ وقت دستش به او نمی رسید .

حس می کرد سینه اش از درون خالی می شود . دست هایش به طرف جست دراز شده بود و می خواست چیزی که او دزدیده بود، پس بگیرد ولی هیچ وقت دستش به او نمی رسید .

16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.