بریدهای از کتاب دوستی مار و مارمولک اثر جوی کاولی
1402/9/9
صفحۀ 84
مارمولک گفت : من فکر میکنم تو اون طور که باید و شاید قدر هدیه ی من رو نمی دونی ! مار تعجب کرد و گفت : اتفاقا من ارزش اون رو می دونم قدر تو رو هم میدونم رفیق من عاشق تخم مرغم ! خودت که خبر داری . اما خیال مارمولک راحت نشد : منظورت اینه که تخم مرغ دوست داری . حواست هست ؟ ما کلمه ی عشق رو برای غذا به کار نمی بریم. مار گفت : من می برم . مارمولک گفت : «عشق کلمه ای است برای توصیف روابط ، نه اشیاء و چیزها . تو نمی تونی با غذات ارتباط برقرار کنی . مار جواب داد : خوبم می تونم .
مارمولک گفت : من فکر میکنم تو اون طور که باید و شاید قدر هدیه ی من رو نمی دونی ! مار تعجب کرد و گفت : اتفاقا من ارزش اون رو می دونم قدر تو رو هم میدونم رفیق من عاشق تخم مرغم ! خودت که خبر داری . اما خیال مارمولک راحت نشد : منظورت اینه که تخم مرغ دوست داری . حواست هست ؟ ما کلمه ی عشق رو برای غذا به کار نمی بریم. مار گفت : من می برم . مارمولک گفت : «عشق کلمه ای است برای توصیف روابط ، نه اشیاء و چیزها . تو نمی تونی با غذات ارتباط برقرار کنی . مار جواب داد : خوبم می تونم .
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.