بریدهای از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور
1403/4/23
صفحۀ 253
زری بیدار بود. در ذهنش انگار کسی حرف میزد. مدام حرفهای نامربوط میزد. حرفهایی که زری میدانست به گوش خودش شنیده یا جایی خوانده است. جملهها پشت سرهم قطار میشدند اما او منتظرشان نبود. به کجای خاطرش آویختهبودند که حالا پیدایشان میشد؟
زری بیدار بود. در ذهنش انگار کسی حرف میزد. مدام حرفهای نامربوط میزد. حرفهایی که زری میدانست به گوش خودش شنیده یا جایی خوانده است. جملهها پشت سرهم قطار میشدند اما او منتظرشان نبود. به کجای خاطرش آویختهبودند که حالا پیدایشان میشد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.