بریدهای از کتاب سیری در نهج البلاغه اثر مرتضی مطهری
1403/6/13
صفحۀ 77
حواس ما از آن جهت رنگها و شکلها و آوازها و غیر اینها را درک میکنند که به مکان و زمان محدود میشوند؛ در یک جا هستند و در زمانی دیگر نیستند، مثلاً اگر روشنی همیشه و همه جا به طور یکنواخت میبود قابل احساس نبود، اگر یک آواز به طور مداوم و یکنواخت شنیده شود هرگز شنیده نمیشود. ذات حق که صرفالوجود و فعلیت محض است و هیچ مکان و زمان او را محدود نمیکند، نسبت به حواس ما باطن است اما او در ذات خود عین ظهور است و همان کمال ظهورش که ناشی از کمال وجودش است سبب خفای او از حواس ماست.
حواس ما از آن جهت رنگها و شکلها و آوازها و غیر اینها را درک میکنند که به مکان و زمان محدود میشوند؛ در یک جا هستند و در زمانی دیگر نیستند، مثلاً اگر روشنی همیشه و همه جا به طور یکنواخت میبود قابل احساس نبود، اگر یک آواز به طور مداوم و یکنواخت شنیده شود هرگز شنیده نمیشود. ذات حق که صرفالوجود و فعلیت محض است و هیچ مکان و زمان او را محدود نمیکند، نسبت به حواس ما باطن است اما او در ذات خود عین ظهور است و همان کمال ظهورش که ناشی از کمال وجودش است سبب خفای او از حواس ماست.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.