بریده‌ای از کتاب سنگدل اثر ماریسا مییر

باران

باران

1403/3/17

بریدۀ کتاب

صفحۀ 378

روباه دست هایش را در هم قلاب کرد و از بر خواند : در بازی تقدیر، تو خود می‌دانی جان داد یکی و دیگری شد جانی شد چیره یکی و دیگری گشت زبون شد شاه یکی و گشت آن یکی مجنون

روباه دست هایش را در هم قلاب کرد و از بر خواند : در بازی تقدیر، تو خود می‌دانی جان داد یکی و دیگری شد جانی شد چیره یکی و دیگری گشت زبون شد شاه یکی و گشت آن یکی مجنون

10

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.