بریدهای از کتاب کویر اثر علی شریعتی
1404/6/2
صفحۀ 286
عشق همواره تشنهٔ «اخلاص» است. نیمه روشنفکران بی درد و دل، خرده می گیرند که «قربانی چرا؟ معبد به قربانی چه نیازی دارد؟ خدا چرا خون را دوست بدارد؟» شگفتا! شگفتا! چرا نمی فهمند؟ این او نیست که خون می طلبد، قربانی می خواهد؛ این عاشق است که بدان سخت نیازمند است. می خواهد به او، نه به خودش، به دلش، ایمانش، نشان دهد که:« من اسماعیلم را نیز قربانی تو می کنم!» نشان دهد که من در دوست داشتن، در ایمان، مطلقم! «مطلق»! آنچه را در همهٔ آفرینش نیست، آنچه را طبیعت از داشتنش محروم است، از ساختنش عاجز است، من دارم. من می آفرینم.
عشق همواره تشنهٔ «اخلاص» است. نیمه روشنفکران بی درد و دل، خرده می گیرند که «قربانی چرا؟ معبد به قربانی چه نیازی دارد؟ خدا چرا خون را دوست بدارد؟» شگفتا! شگفتا! چرا نمی فهمند؟ این او نیست که خون می طلبد، قربانی می خواهد؛ این عاشق است که بدان سخت نیازمند است. می خواهد به او، نه به خودش، به دلش، ایمانش، نشان دهد که:« من اسماعیلم را نیز قربانی تو می کنم!» نشان دهد که من در دوست داشتن، در ایمان، مطلقم! «مطلق»! آنچه را در همهٔ آفرینش نیست، آنچه را طبیعت از داشتنش محروم است، از ساختنش عاجز است، من دارم. من می آفرینم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.