بریدهای از کتاب روح مجرد اثر سیدمحمدحسین حسینی طهرانی
1403/9/19
صفحۀ 32
ما آن شب سحری را با مقداری ترب سفید و چند خرما گذراندیم و فردای آن روز تا عصر از شدت ضعف و گرسنگی توان نداشتیم. چون روزها هم در نهایت بلندی و هوا هم به شدت گرم بود، فلهذا با خود گفتم: این گونه غذاها به درد ما نمیخورد، و با آن اگر ادامه دهیم مریض میشویم و از روزه وا میمانیم. کتاب : روح مجرد - صفحه ۳۲ -
ما آن شب سحری را با مقداری ترب سفید و چند خرما گذراندیم و فردای آن روز تا عصر از شدت ضعف و گرسنگی توان نداشتیم. چون روزها هم در نهایت بلندی و هوا هم به شدت گرم بود، فلهذا با خود گفتم: این گونه غذاها به درد ما نمیخورد، و با آن اگر ادامه دهیم مریض میشویم و از روزه وا میمانیم. کتاب : روح مجرد - صفحه ۳۲ -
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.