بریدهای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
3 روز پیش
صفحۀ 175
فکر می کرد آدم ها بیهوده راه می روند.همه چیز جور دیگری بود،رنگ ها واقعی نبودند و زمان کند می گذشت.صبح،ظهر،شب.
فکر می کرد آدم ها بیهوده راه می روند.همه چیز جور دیگری بود،رنگ ها واقعی نبودند و زمان کند می گذشت.صبح،ظهر،شب.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.