بریدۀ کتاب

مگره و جان یک مرد
بریدۀ کتاب

صفحۀ 156

در این لحظه بود که ناگهان روی قشر نازک یخ سُر خورد.به زمین افتاد، و نگهبان ها، به تصور اقدامی اعتراضی ،به طرفش شتافتند تا او را نگه دارند. این سقوط فقط چند ثانیه طول کشید .ولی شاید به مراتب بیشتر از بقیه چیزها دردناک بود،زیرا وقتی مرد محکوم از جا برخاست، اثر آن در چهره اش خوانده می‌شد: تمام اعتبار،تمام اطمینان خاطری که به خود داده بود، زایل شده بود.

در این لحظه بود که ناگهان روی قشر نازک یخ سُر خورد.به زمین افتاد، و نگهبان ها، به تصور اقدامی اعتراضی ،به طرفش شتافتند تا او را نگه دارند. این سقوط فقط چند ثانیه طول کشید .ولی شاید به مراتب بیشتر از بقیه چیزها دردناک بود،زیرا وقتی مرد محکوم از جا برخاست، اثر آن در چهره اش خوانده می‌شد: تمام اعتبار،تمام اطمینان خاطری که به خود داده بود، زایل شده بود.

12

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.