بریدهای از کتاب چهار صندوق اثر بهرام بیضایی
3 روز پیش
صفحۀ 1
مترسک: (شعار میدهد) تو هم انسانی، ما برادریم. تو هم حقوقی داری! من حقوق از دست رفتهٔ تو رو بهت پس میدم. سیاه: یعنی چیکار میکنی؟ مترسک: بهت حق میدم اون پیرهنی که تنت هست مال خودت باشه. سیاه: ذکی، این که مال خودم هست. مترسک: بهت آزادی میدم. تو میدونی آزادی چیه؟ نه نمیدونی، از این به بعد تو آزادی. سیاه: که چی؟ مترسک: آزادی که از وضعت راضی باشی، آزادی که بیشتر کار کنی و در حق نجاتدهندهٔ خودت دعا کنی.
مترسک: (شعار میدهد) تو هم انسانی، ما برادریم. تو هم حقوقی داری! من حقوق از دست رفتهٔ تو رو بهت پس میدم. سیاه: یعنی چیکار میکنی؟ مترسک: بهت حق میدم اون پیرهنی که تنت هست مال خودت باشه. سیاه: ذکی، این که مال خودم هست. مترسک: بهت آزادی میدم. تو میدونی آزادی چیه؟ نه نمیدونی، از این به بعد تو آزادی. سیاه: که چی؟ مترسک: آزادی که از وضعت راضی باشی، آزادی که بیشتر کار کنی و در حق نجاتدهندهٔ خودت دعا کنی.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.