بریدهای از کتاب مگنس چیس و اساطیر آسگارد اثر ریک ریوردان
4 روز پیش
صفحۀ 512
شاید باید از او متنفر بودم، اما اصلا چنین حسی نداشتم. از وقتی که مادرم را از دست داده بودم، دیگر تحمل کینه و نفرت را نداشتم. زندگی توی خیابان به من آموخته بود که ناله و زاری کردن به خاطر بی عدالتی ها، چیزهایی که میتوانستم داشته باشم و چیزهایی که لیاقتشان را داشتم، کاری بی فایده است. همین لحظه برای خوشحال کردنم کافی بود.
شاید باید از او متنفر بودم، اما اصلا چنین حسی نداشتم. از وقتی که مادرم را از دست داده بودم، دیگر تحمل کینه و نفرت را نداشتم. زندگی توی خیابان به من آموخته بود که ناله و زاری کردن به خاطر بی عدالتی ها، چیزهایی که میتوانستم داشته باشم و چیزهایی که لیاقتشان را داشتم، کاری بی فایده است. همین لحظه برای خوشحال کردنم کافی بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.