بریدهای از کتاب پرنده ی یخ زده اثر مهدی رجبی
1403/4/16
صفحۀ 42
دختر داد زد:《تو کی هستی؟》 یک قطره اشک از گوشه ی چشم سفید زن بیرون افتاد و توی سرما یخ زد. زن گفت:《من مدت هاست هیچ کس نیستم...هیچ کس...》
دختر داد زد:《تو کی هستی؟》 یک قطره اشک از گوشه ی چشم سفید زن بیرون افتاد و توی سرما یخ زد. زن گفت:《من مدت هاست هیچ کس نیستم...هیچ کس...》
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.