بریده‌ای از کتاب پرنده ی یخ زده اثر مهدی رجبی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

دختر داد زد:《تو کی هستی؟》 یک قطره اشک از گوشه ی چشم سفید زن بیرون افتاد و توی سرما یخ زد. زن گفت:《من مدت هاست هیچ کس نیستم...هیچ کس...》

دختر داد زد:《تو کی هستی؟》 یک قطره اشک از گوشه ی چشم سفید زن بیرون افتاد و توی سرما یخ زد. زن گفت:《من مدت هاست هیچ کس نیستم...هیچ کس...》

44

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.