بریدهای از کتاب مرا با خودت ببر اثر مظفر سالاری
1402/10/26
صفحۀ 233
اشک میریختم و با خدا حرف میزدم. میگفتم دیگر طاقت این تنگنای ظلمانی را ندارم. ای خدایی که یوسف را از چاه کنعان و از زندان مصر نجات دادی، به آبروی ابنالرضا و پدران بزرگوار و جدش رسول خدا، مرا از این قعر زمین نجات بده!
اشک میریختم و با خدا حرف میزدم. میگفتم دیگر طاقت این تنگنای ظلمانی را ندارم. ای خدایی که یوسف را از چاه کنعان و از زندان مصر نجات دادی، به آبروی ابنالرضا و پدران بزرگوار و جدش رسول خدا، مرا از این قعر زمین نجات بده!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.