بریدهای از کتاب نازنین اثر فیودور داستایفسکی
1404/4/21
صفحۀ 93
سکوت ادامه داشت. غفلتاً تماس آهن سرد را روي موهاي شقیقه ام حس کردم. ممکن است بپرسید که آیا من در آن لحظه به نجات خود امیدوار بودم؟ میخواهم براي شما نیز چنانکه در مقابل خدا میگویند بگویم که: هیچ امید نداشتم و شانس زندگیم یک درصد بود. چرا اینطور از مرگ استقبال میکردم؟ من نیز از شما می پرسم: موجودي را که می پرستیدم ، بعد از آنکه طپانچه به رویم کشید ، آیا در آن صورت زندگی دیگر چه ارزشی برایم داشت؟
سکوت ادامه داشت. غفلتاً تماس آهن سرد را روي موهاي شقیقه ام حس کردم. ممکن است بپرسید که آیا من در آن لحظه به نجات خود امیدوار بودم؟ میخواهم براي شما نیز چنانکه در مقابل خدا میگویند بگویم که: هیچ امید نداشتم و شانس زندگیم یک درصد بود. چرا اینطور از مرگ استقبال میکردم؟ من نیز از شما می پرسم: موجودي را که می پرستیدم ، بعد از آنکه طپانچه به رویم کشید ، آیا در آن صورت زندگی دیگر چه ارزشی برایم داشت؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.