بریدهای از کتاب آدم زنده اثر احمد محمود
1404/4/9
صفحۀ 197
هیچ را از من گرفت و در قلب خود پنهان کرد تا بهار که شد قلبش رو در کنار طره دیگر آب که از صحرای برهوت میگذرد بکارد تا روزی جوانه زند، ساقه گیرد، شاخ و برگ دهد و درختی پربار و تناور شود که روزی، مسافری خسته و گرسنه از بار و برش بخورد و زیر سایه اش خستگی در کند...
هیچ را از من گرفت و در قلب خود پنهان کرد تا بهار که شد قلبش رو در کنار طره دیگر آب که از صحرای برهوت میگذرد بکارد تا روزی جوانه زند، ساقه گیرد، شاخ و برگ دهد و درختی پربار و تناور شود که روزی، مسافری خسته و گرسنه از بار و برش بخورد و زیر سایه اش خستگی در کند...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.