بریدهای از کتاب من او اثر رضا امیرخانی
1403/11/21
صفحۀ 112
- تو برای چی رو میگیری؟ - خب، برای این که نامحرم نبیندم... قبول! کریم هم نامحرم است، اما... باب جون گل از گلش شکفت. انگار چیزی کشف کرده بود.دستِ مریم را گرفت: - هان، بارکالله اشتباهت همین جاست. رو گرفتن برای فرار از نامحرم نیست. واِلا من هم میدانم، نامحرم که لولو نیست، جخ پاریوقتها مثلِ همین کریم، اصلا خودیه... نه! رو گرفتن برای این است که خدا گفته. خدا هم مثلِ رفیقِ آدمه. یک رفیق به آدم یک چیزی بگوید، لوطی گری میگوید بایستی انجام داد. - این درست که خدا گفته، اما حکمتش همان است که گفتم، برای فرار از... باب جون حرفِ مریم را برید: - حکمتش را ول کن. این جایش به من و تو دخلی ندارد. وقتی رفیقِ آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی حکمت و بیپرس و جو بدهی. اگر حکمتش را بدانی که به خاطرِ حکمت دادهای، نه بخاطرِ لوطی گری. جخ آمدیم و حکمتش را نفهمیدی، آنوقت چه؟ انجام نمیدهی؟
- تو برای چی رو میگیری؟ - خب، برای این که نامحرم نبیندم... قبول! کریم هم نامحرم است، اما... باب جون گل از گلش شکفت. انگار چیزی کشف کرده بود.دستِ مریم را گرفت: - هان، بارکالله اشتباهت همین جاست. رو گرفتن برای فرار از نامحرم نیست. واِلا من هم میدانم، نامحرم که لولو نیست، جخ پاریوقتها مثلِ همین کریم، اصلا خودیه... نه! رو گرفتن برای این است که خدا گفته. خدا هم مثلِ رفیقِ آدمه. یک رفیق به آدم یک چیزی بگوید، لوطی گری میگوید بایستی انجام داد. - این درست که خدا گفته، اما حکمتش همان است که گفتم، برای فرار از... باب جون حرفِ مریم را برید: - حکمتش را ول کن. این جایش به من و تو دخلی ندارد. وقتی رفیقِ آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی حکمت و بیپرس و جو بدهی. اگر حکمتش را بدانی که به خاطرِ حکمت دادهای، نه بخاطرِ لوطی گری. جخ آمدیم و حکمتش را نفهمیدی، آنوقت چه؟ انجام نمیدهی؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.