بریده‌ای از کتاب انگار لال شده بودم: یک مردم نگاری از کودکان کارگر افغانستانی در تهران اثر سپیده سالاروند

بریدۀ کتاب

صفحۀ 9

"انگار لال شده بودم" تأملی طولانی بر بوطیقا و سیاست سخن گفتن در جریان چند سال زندگی با کودکان کارگر افغانستانی در تهران، آموختن‌شان و آموختن در کنارشان، جامعه‌پذیر شدن با آن‌ها، و تغییر کردن در این مسیر است. تردید در سخن گفتن ("شاید اگر کمی شجاع تر بودم کل این پژوهش باید تبدیل میشد به جمع آوری رپ‌هایی که توسط خود این بچه‌ها ساخته می‌شوند و نوشته‌نشده از یادها می‌روند اما من به قدر کافی شجاع نبودم. پس تلاش کردم بنویسم، با آگاهی از موقعیت خودم")، ناامیدی از آن ("وقتی هر روز نوشته‌های مربوط به انواع کار کودک زیاد می‌شود و مدام همه جا حرف کودکان کار است اما برخوردهای ضربتی ادامه دارد، رد مرز کودکان ادامه دارد، کار سخت بچه‌ها ادامه دارد و انگار هیچ تغییر مثبتی رخ نمی‌دهد")، و در عین حال ناگزیری آن و ضرورتش در وادار کردن ما به خواندن و شنیدن و دیدن و احساس کردن شکل‌هایی از بودن در جهان، که گرچه با زندگی همه‌ی ما گره خورده‌اند یا نمی‌بینیم یا نمی‌خواهیم ببینیمشان، حتی اگر این سخن گفتن لجوجانه تکراری باشد یا یک جای کارش بلنگد. این آخری را سالاروند از متفکران/هنرمندان/شاعران فلسطینی آموخته است که "مدام در مورد فلسطین می‌نویسند و دوباره می‌نویسند و باز می‌نویسند" و مسئله‌ی آن‌ها همچنان حل نشده است. [از مقدمه، نوشته‌ی نهال نفیسی]

"انگار لال شده بودم" تأملی طولانی بر بوطیقا و سیاست سخن گفتن در جریان چند سال زندگی با کودکان کارگر افغانستانی در تهران، آموختن‌شان و آموختن در کنارشان، جامعه‌پذیر شدن با آن‌ها، و تغییر کردن در این مسیر است. تردید در سخن گفتن ("شاید اگر کمی شجاع تر بودم کل این پژوهش باید تبدیل میشد به جمع آوری رپ‌هایی که توسط خود این بچه‌ها ساخته می‌شوند و نوشته‌نشده از یادها می‌روند اما من به قدر کافی شجاع نبودم. پس تلاش کردم بنویسم، با آگاهی از موقعیت خودم")، ناامیدی از آن ("وقتی هر روز نوشته‌های مربوط به انواع کار کودک زیاد می‌شود و مدام همه جا حرف کودکان کار است اما برخوردهای ضربتی ادامه دارد، رد مرز کودکان ادامه دارد، کار سخت بچه‌ها ادامه دارد و انگار هیچ تغییر مثبتی رخ نمی‌دهد")، و در عین حال ناگزیری آن و ضرورتش در وادار کردن ما به خواندن و شنیدن و دیدن و احساس کردن شکل‌هایی از بودن در جهان، که گرچه با زندگی همه‌ی ما گره خورده‌اند یا نمی‌بینیم یا نمی‌خواهیم ببینیمشان، حتی اگر این سخن گفتن لجوجانه تکراری باشد یا یک جای کارش بلنگد. این آخری را سالاروند از متفکران/هنرمندان/شاعران فلسطینی آموخته است که "مدام در مورد فلسطین می‌نویسند و دوباره می‌نویسند و باز می‌نویسند" و مسئله‌ی آن‌ها همچنان حل نشده است. [از مقدمه، نوشته‌ی نهال نفیسی]

42

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.