بریدۀ کتاب
1403/4/21
4.5
49
صفحۀ 230
《تو قسمت دیگه خیابون اصلی، بالای تپه زبالهها، بدن پنج تا زن میانسال و چند تا بچه رو پیدا کردیم. یکی از زنها با لباس پاره پاره به پشت افتاده بود، شکمشو پاره کرده بودن و بچه تو شکمشو از جسد مثلهشدهاش بیرون کشیده بودن. سر بریده یه دختربچه کوچولو از پشت زن پیدا بود. دخترک، موهای سیاه کوتاه فرفری داشت و با اخم به ما زل زده بود.》 عکاسی، تصویر اون صحنه شرمآور تاریک و به همه جای دنیا فرستاده بود. من عکسو توی اخبار عربی میبینم و فوراً دشداشه آبی رنگ و رو رفته زن رو تشخیص میدم... لباس محبوب فاطمه. و سر بریده اون دختر کوچولو با موهای سیاه فرفری، سر برادرزاده منه...فلسطین.
《تو قسمت دیگه خیابون اصلی، بالای تپه زبالهها، بدن پنج تا زن میانسال و چند تا بچه رو پیدا کردیم. یکی از زنها با لباس پاره پاره به پشت افتاده بود، شکمشو پاره کرده بودن و بچه تو شکمشو از جسد مثلهشدهاش بیرون کشیده بودن. سر بریده یه دختربچه کوچولو از پشت زن پیدا بود. دخترک، موهای سیاه کوتاه فرفری داشت و با اخم به ما زل زده بود.》 عکاسی، تصویر اون صحنه شرمآور تاریک و به همه جای دنیا فرستاده بود. من عکسو توی اخبار عربی میبینم و فوراً دشداشه آبی رنگ و رو رفته زن رو تشخیص میدم... لباس محبوب فاطمه. و سر بریده اون دختر کوچولو با موهای سیاه فرفری، سر برادرزاده منه...فلسطین.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.