بریده‌ای از کتاب حومه ی سکوت اثر مریم عزیزی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 50

«نمیشه به این امید بود که همیشه کسی هست که دستت رو بگیره یا تو رو روی دوشش بذاره.همیشه وقتی وقتش برسه،تحمل بالا میره.

«نمیشه به این امید بود که همیشه کسی هست که دستت رو بگیره یا تو رو روی دوشش بذاره.همیشه وقتی وقتش برسه،تحمل بالا میره.

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.