بریده‌ای از کتاب مردی در تبعید ابدی: بر اساس داستان زندگی ملاصدرای شیرازی صدرالمتالهین اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 226

مُلّاصدرا، باری، در بابِ بر آبْ رفتنِ عارفان _ که یکی از شاگردانِ دامْ‌گُستر، به غَرَض عنوان کرد _ چنان پُرشور و حال سخن گفت که گویی خود حاضر و ناظرِ بر این حرکت بوده‌است، و مجلس نیز به وَجد آمد و گرما گرفت و به ایقانِ و قوعِ کرامات رسید. آن شاگرد، فرصت غنیمت شمرد و صراحتاً پرسید:«پس شما معتقدید که می‌توان بر آب دریا راه رفت و فرو نرفت؟» ملا خندید و گفت:« اولاً، برو این دام بر مرغ دگر نه! که عنقا را بلند است آشیانه. ثانیاً اگر اراده‌ی انسان مومن، اتّصالِ به اراده‌ی حق کند، و به یقینِ توانِ مطلقِ حق برسد، از دیوارِ عمود به همان آسانی می‌توان بالا رفت که بر سنگِ سطحِ دریاها قدم برداشت، و در این حال، چشم، درونِ ستارگان را خواهد دید، و گوش نَواهایی را که از عرش می‌آید خواهد شنید، و تَن از تسلّطِ جاذبه‌ی خاک رها خواهد شد؛ امّا از اینها گذشته، به خاطر می‌آورم کلامِ مبارکِ آن شیخ را که فرمود «اگر بر هوا پَری، مگسی باشی، اگر بر آب رَوی، خسی باشی، دل به دست آر تا کسی باشی..» و تو طفل معصوم، دل که به دست نمی‌آوری، هیچ، دل و جان و ایمان را به بهای یک لقمه نان می‌فروشی و فخرِ فروختن می‌کنی..»

مُلّاصدرا، باری، در بابِ بر آبْ رفتنِ عارفان _ که یکی از شاگردانِ دامْ‌گُستر، به غَرَض عنوان کرد _ چنان پُرشور و حال سخن گفت که گویی خود حاضر و ناظرِ بر این حرکت بوده‌است، و مجلس نیز به وَجد آمد و گرما گرفت و به ایقانِ و قوعِ کرامات رسید. آن شاگرد، فرصت غنیمت شمرد و صراحتاً پرسید:«پس شما معتقدید که می‌توان بر آب دریا راه رفت و فرو نرفت؟» ملا خندید و گفت:« اولاً، برو این دام بر مرغ دگر نه! که عنقا را بلند است آشیانه. ثانیاً اگر اراده‌ی انسان مومن، اتّصالِ به اراده‌ی حق کند، و به یقینِ توانِ مطلقِ حق برسد، از دیوارِ عمود به همان آسانی می‌توان بالا رفت که بر سنگِ سطحِ دریاها قدم برداشت، و در این حال، چشم، درونِ ستارگان را خواهد دید، و گوش نَواهایی را که از عرش می‌آید خواهد شنید، و تَن از تسلّطِ جاذبه‌ی خاک رها خواهد شد؛ امّا از اینها گذشته، به خاطر می‌آورم کلامِ مبارکِ آن شیخ را که فرمود «اگر بر هوا پَری، مگسی باشی، اگر بر آب رَوی، خسی باشی، دل به دست آر تا کسی باشی..» و تو طفل معصوم، دل که به دست نمی‌آوری، هیچ، دل و جان و ایمان را به بهای یک لقمه نان می‌فروشی و فخرِ فروختن می‌کنی..»

7

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.