بریده‌ای از کتاب گوژپشت نتردام (نتردام پاریس) اثر ویکتور هوگو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 321

«ولی دیروز روز عید بود.» «می‌دانم. ولی دو روز است آب در کوزه ندارم.» پس از لحظه ای سکوت افزود: «عید که می‌شود فراموشم می‌کنند. ولی خوب می‌کنند. چرا مردم به فکر کسی باشند که به فکر خودش نیست؟ آتش که خاموش شود، خاکستر سرد می‌شود.»

«ولی دیروز روز عید بود.» «می‌دانم. ولی دو روز است آب در کوزه ندارم.» پس از لحظه ای سکوت افزود: «عید که می‌شود فراموشم می‌کنند. ولی خوب می‌کنند. چرا مردم به فکر کسی باشند که به فکر خودش نیست؟ آتش که خاموش شود، خاکستر سرد می‌شود.»

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.