بریدۀ کتاب

نرگس

1403/3/3

قصر آبی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 246

او یک زن بود، سرشار از عشق و به همین دلیل، غنی و ارزشمند و البته مقبول در نظر خودش. زندگی دیگر خالی و بیهوده نبود و مرگ نمی‌توانست هیچ‌چیزی را از او برباید. عشق آخرین ترسش را هم سوزانده بود. [...] او دیگر تنها نبود. او به جمع گسترده‌ی خواهرانش تعلق داشت؛ تمام زنانی که زمانی در این دنیا عاشق شده بودند.

او یک زن بود، سرشار از عشق و به همین دلیل، غنی و ارزشمند و البته مقبول در نظر خودش. زندگی دیگر خالی و بیهوده نبود و مرگ نمی‌توانست هیچ‌چیزی را از او برباید. عشق آخرین ترسش را هم سوزانده بود. [...] او دیگر تنها نبود. او به جمع گسترده‌ی خواهرانش تعلق داشت؛ تمام زنانی که زمانی در این دنیا عاشق شده بودند.

11

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.