بریدۀ کتاب

ایلیاد
بریدۀ کتاب

صفحۀ 128

آن گاه آتنه چون دست پرودگار هراس انگیز جنگ را گرفت فریاد کرد که........(۴ خط بعد:) همانگاه آرس سرکش را از رزمگاه بیرون برد و اورا در کرانه های پر گل سکاماندر نشاند. پ.ن. : فقط یه لحظه آرسو تصور کنین که *آتنا* دستشو گرفته و از میدون جنگ برده *نشوندتش* توی دشت پر گل-

آن گاه آتنه چون دست پرودگار هراس انگیز جنگ را گرفت فریاد کرد که........(۴ خط بعد:) همانگاه آرس سرکش را از رزمگاه بیرون برد و اورا در کرانه های پر گل سکاماندر نشاند. پ.ن. : فقط یه لحظه آرسو تصور کنین که *آتنا* دستشو گرفته و از میدون جنگ برده *نشوندتش* توی دشت پر گل-

7

1

(0/1000)

نظرات

اونم کی؟ارسسسس😂😂😂😂
4

1

خیلی خنده داره خب😂😭 و تو باید بکشیش- 

0

از خدای هراس انگیز جنگ که اتنا عین ابجی بزرگا دستشو گرفته؟خیلی خب😂
@parand8492 

0

بیشتر منظورم صحنه نشستن وسط گلاش بود. ولی-
چرا که نه؟ 
و خب نمیدونم آتنا بزرگتره یا آرس ولی...بازم هم چرا که نه؟
هعق
@Rmydiiii 

0

وای اصلا نمیتونم تصور کنم که اتنا دست این بچه رو گرفته از وسط میدون جنگ اوردتش بیرون...
اصلا چجوری راضیش کرده........

1