بریدۀ کتاب
1403/8/20
صفحۀ 128
آن گاه آتنه چون دست پرودگار هراس انگیز جنگ را گرفت فریاد کرد که........(۴ خط بعد:) همانگاه آرس سرکش را از رزمگاه بیرون برد و اورا در کرانه های پر گل سکاماندر نشاند. پ.ن. : فقط یه لحظه آرسو تصور کنین که *آتنا* دستشو گرفته و از میدون جنگ برده *نشوندتش* توی دشت پر گل-
آن گاه آتنه چون دست پرودگار هراس انگیز جنگ را گرفت فریاد کرد که........(۴ خط بعد:) همانگاه آرس سرکش را از رزمگاه بیرون برد و اورا در کرانه های پر گل سکاماندر نشاند. پ.ن. : فقط یه لحظه آرسو تصور کنین که *آتنا* دستشو گرفته و از میدون جنگ برده *نشوندتش* توی دشت پر گل-
(0/1000)
نظرات
1403/8/20
بیشتر منظورم صحنه نشستن وسط گلاش بود. ولی- چرا که نه؟ و خب نمیدونم آتنا بزرگتره یا آرس ولی...بازم هم چرا که نه؟ هعق @Rmydiiii
0
1403/8/20
وای اصلا نمیتونم تصور کنم که اتنا دست این بچه رو گرفته از وسط میدون جنگ اوردتش بیرون... اصلا چجوری راضیش کرده........
1
1403/8/20
0