بریدهای از کتاب قحطی بزرگ و نسل کشی در ایران (1298 - 1296ش / 1919 - 1917م) بازترجمه به همراه اضافات اثر محمدقلی مجد
1403/5/13
صفحۀ 103
مردم می میرند بی آن که کسی برای کمک کار ی کند و کسی به جسدی که در راه افتاده توجهی نمی کند مگر آن که جز دفنش راه گریزی نباشد. هنگام عبور از خیابان اصلی شهر از کنار جسد پسری حدوداً نه ساله رد شدم که معلوم بود همان روز مرده؛ صورتش در گل و لای فرو رفته بود و مردم طوری از کنارش رد می شدند که گویی فقط یک دست انداز عادی در راه است. (مشاهدات ژنرال دنسترویل، فرمانده نیرهای انگلیسی، موسوم به دنسترفورس)
مردم می میرند بی آن که کسی برای کمک کار ی کند و کسی به جسدی که در راه افتاده توجهی نمی کند مگر آن که جز دفنش راه گریزی نباشد. هنگام عبور از خیابان اصلی شهر از کنار جسد پسری حدوداً نه ساله رد شدم که معلوم بود همان روز مرده؛ صورتش در گل و لای فرو رفته بود و مردم طوری از کنارش رد می شدند که گویی فقط یک دست انداز عادی در راه است. (مشاهدات ژنرال دنسترویل، فرمانده نیرهای انگلیسی، موسوم به دنسترفورس)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.