بریدهای از کتاب عشق و ژلاتو اثر ژیناایوانز ولش
1404/1/9
صفحۀ 50
و چرا درباره من میگفت ساکت؟ از اینکه کسی بگوید ساکت متنفر بودم مردم همیشه طوری این کلمه را میگفتم که انگار نوعی کمبود است؛ که اگر مثلاً بلافاصله همه چیز را نمیگفتم نامهربان یا مغرور بودم. مادرم این را درک کرده بود. تو شاید دیر گرم بشی ولی وقتی بشی به کل اتاق نور میبخشی.
و چرا درباره من میگفت ساکت؟ از اینکه کسی بگوید ساکت متنفر بودم مردم همیشه طوری این کلمه را میگفتم که انگار نوعی کمبود است؛ که اگر مثلاً بلافاصله همه چیز را نمیگفتم نامهربان یا مغرور بودم. مادرم این را درک کرده بود. تو شاید دیر گرم بشی ولی وقتی بشی به کل اتاق نور میبخشی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.