بریدهای از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر مهدی سحابی
1403/9/10
صفحۀ 66
آدم خفته، رشته ساعتها و ترتیب سالها و افلاک را حلقهوار در پیرامون دارد. بیدار که میشود، به غریزه به آنها نظری میاندازد و در یک ثانیه میتواند جای خود را بر روی زمین، و زمانی را که تا هنگام بیداری او گذشته است، دریابد؛ اما میشود که رشتهها در هم بپیچد، و بگسلد. اگر در نزدیکی صبح، پس از مدتی بیخوابی، هنگامی که چیزی میخواند و در وضعیتی بسیار متفاوت با آنی که عادت اوست خوابش ببرد، تنها با افراشتن دستی میتواند خورشید را بایستاند و پس بزند، و در نخستین دقیقه بیداری دیگر زمان را نمیداند، و خواهد پنداشت که تازه خوابش برده بوده است. اگر در وضعیتی باز غریبتر، مثلاً پس از شام نشسته روی مبلی، به خواب رود، ازهمگسیختگی نظم افلاک کامل میشود، مبل جادویی او را شتابان در زمان و فضا میگرداند و در لحظه گشودن پلکها خواهد پنداشت که ماهها پیشتر در سرزمین دیگری به خواب رفته بوده است.
آدم خفته، رشته ساعتها و ترتیب سالها و افلاک را حلقهوار در پیرامون دارد. بیدار که میشود، به غریزه به آنها نظری میاندازد و در یک ثانیه میتواند جای خود را بر روی زمین، و زمانی را که تا هنگام بیداری او گذشته است، دریابد؛ اما میشود که رشتهها در هم بپیچد، و بگسلد. اگر در نزدیکی صبح، پس از مدتی بیخوابی، هنگامی که چیزی میخواند و در وضعیتی بسیار متفاوت با آنی که عادت اوست خوابش ببرد، تنها با افراشتن دستی میتواند خورشید را بایستاند و پس بزند، و در نخستین دقیقه بیداری دیگر زمان را نمیداند، و خواهد پنداشت که تازه خوابش برده بوده است. اگر در وضعیتی باز غریبتر، مثلاً پس از شام نشسته روی مبلی، به خواب رود، ازهمگسیختگی نظم افلاک کامل میشود، مبل جادویی او را شتابان در زمان و فضا میگرداند و در لحظه گشودن پلکها خواهد پنداشت که ماهها پیشتر در سرزمین دیگری به خواب رفته بوده است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.