بریدهای از کتاب تاریخ بیهقی اثر محمدبن حسین بیهقی
4 روز پیش
صفحۀ 214
و شغل درگاه همه بر حاجب غازی می رفت که سپاه سالار بود و ولایت بلخ و سمنگان او داشت، و کدخدایش سعید صراف در نهان بر وی مشرف بود که هر چه کردی پوشیده باز می نمودی، و هر روز به درگاه آمدی به خدمت، قریب سی سپر به زر و سیم دیلمان و سپرکشان در پیش او میکشیدند، و چند حاجب با کلاه سیاه و با کمربند در پیش، و غلامی سی، در قفا چنانکه هر کسی به نوعی از انواع اسباب چیزی داشتی، و ندیدم که خوارزم شاه یا ارسلان جاذب و دیگر مقدمان امیر محمود برین جمله به درگاه آمدندی. و اسبش در سرای بیرونی به بلخ آوردندی چنانکه در روزگار گذشته از آنِ امیر مسعود و محمد و یوسف بودی، و در طارم دیوان نشستی تا آنگاه که بار دادندی. و علی دایه و خویشاوندان و سالاران محتشم درون این سرای دکانی بود سخت دراز، پیش از بار آنجا بنشستندی، و حاجب غازی که به طارم آمدی بر ایشان گذشتی. و ناچار همگان بر پای خاستندی و او را خدمت کردندی تا بگذشتی. و این قوم را سخت ناخوش می آمد وی را درآن درجه دیدن، که خُرد دیده بودند او را، و میژکیدند و می گفتند و آن همه خطا بود و ناصواب، که جهان بر سلاطین گردد و هر کسی را که برکشیدند بر کشیدند و نرسد کسی را که گوید چرا چنین است، که مأمون گفته است درین باب:«نحن الدنيا من رفعناه ارتفع و من ضعناه اتضع».
و شغل درگاه همه بر حاجب غازی می رفت که سپاه سالار بود و ولایت بلخ و سمنگان او داشت، و کدخدایش سعید صراف در نهان بر وی مشرف بود که هر چه کردی پوشیده باز می نمودی، و هر روز به درگاه آمدی به خدمت، قریب سی سپر به زر و سیم دیلمان و سپرکشان در پیش او میکشیدند، و چند حاجب با کلاه سیاه و با کمربند در پیش، و غلامی سی، در قفا چنانکه هر کسی به نوعی از انواع اسباب چیزی داشتی، و ندیدم که خوارزم شاه یا ارسلان جاذب و دیگر مقدمان امیر محمود برین جمله به درگاه آمدندی. و اسبش در سرای بیرونی به بلخ آوردندی چنانکه در روزگار گذشته از آنِ امیر مسعود و محمد و یوسف بودی، و در طارم دیوان نشستی تا آنگاه که بار دادندی. و علی دایه و خویشاوندان و سالاران محتشم درون این سرای دکانی بود سخت دراز، پیش از بار آنجا بنشستندی، و حاجب غازی که به طارم آمدی بر ایشان گذشتی. و ناچار همگان بر پای خاستندی و او را خدمت کردندی تا بگذشتی. و این قوم را سخت ناخوش می آمد وی را درآن درجه دیدن، که خُرد دیده بودند او را، و میژکیدند و می گفتند و آن همه خطا بود و ناصواب، که جهان بر سلاطین گردد و هر کسی را که برکشیدند بر کشیدند و نرسد کسی را که گوید چرا چنین است، که مأمون گفته است درین باب:«نحن الدنيا من رفعناه ارتفع و من ضعناه اتضع».
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.