بریدهای از کتاب سال گمشده ی خوآن سالواتی یرا اثر پدرو مایرال
1402/11/22
صفحۀ 62
شاید به خاطر همین حس جاری بودنِ بیپایان طبیعت در اثرش برایم سخت است اسمش را نقاشی بگذارم، چون نقاشی چیزی است ناظر به یک قاب، مرزی دوروبرِ چیزها را گرفته، و این دقیقاً همان چیزی بود که سالواتییرا میخواست از آن پرهیز کند. حدوحدود نداشتن، شیفتهی همین نبودن محدوده و مرز بود و نحوهی ارتباط فضاهای متفاوت با همدیگر. مرز در اثر سالواتییرا حذف شده: هر چیزی اسیر همهی چیزهای دیگر و همهشان گرفتار بیرحمی طبیعت. همهشان طعمهاند. حتی انسانها.
شاید به خاطر همین حس جاری بودنِ بیپایان طبیعت در اثرش برایم سخت است اسمش را نقاشی بگذارم، چون نقاشی چیزی است ناظر به یک قاب، مرزی دوروبرِ چیزها را گرفته، و این دقیقاً همان چیزی بود که سالواتییرا میخواست از آن پرهیز کند. حدوحدود نداشتن، شیفتهی همین نبودن محدوده و مرز بود و نحوهی ارتباط فضاهای متفاوت با همدیگر. مرز در اثر سالواتییرا حذف شده: هر چیزی اسیر همهی چیزهای دیگر و همهشان گرفتار بیرحمی طبیعت. همهشان طعمهاند. حتی انسانها.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.