بریدۀ کتاب

مجموعه اشعار: علی صفایی حائری (عین. صاد)
بریدۀ کتاب

صفحۀ 20

از او آهسته پرسیدم: خدایی هست آیا تا بگرداند این چرخ سیاه آفرینش را؟ و آیا با عدالت آشنا هست او؟ اگر او با عدالت هست، آخر این تفاوت چیست؟ یکی از کاخ دلتنگ است یکی در کوخ بی رنگ است اگر او با عدالت هست، آخر این ستم‌ها چیست؟ چرا چنگال قدرت با گلوی بینوایان می‌کند بازی؟ خدا آیا نمی بیند؟ خدا آیا نمی‌خواهد بریزد روی هم این خیمه‌شب‌بازی؟ و دیگر این خدای پاک چرا ما را پدید آورد؟ چرا اندوه را همزاد دل‌ها کرد؟ چرا ما را به کام دیو مرگ انداخت؟ بر دل‌ها شرار مرگ و ماتم ریخت؟ ...

از او آهسته پرسیدم: خدایی هست آیا تا بگرداند این چرخ سیاه آفرینش را؟ و آیا با عدالت آشنا هست او؟ اگر او با عدالت هست، آخر این تفاوت چیست؟ یکی از کاخ دلتنگ است یکی در کوخ بی رنگ است اگر او با عدالت هست، آخر این ستم‌ها چیست؟ چرا چنگال قدرت با گلوی بینوایان می‌کند بازی؟ خدا آیا نمی بیند؟ خدا آیا نمی‌خواهد بریزد روی هم این خیمه‌شب‌بازی؟ و دیگر این خدای پاک چرا ما را پدید آورد؟ چرا اندوه را همزاد دل‌ها کرد؟ چرا ما را به کام دیو مرگ انداخت؟ بر دل‌ها شرار مرگ و ماتم ریخت؟ ...

20

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.