بریدۀ کتاب
1402/11/27
صفحۀ 48
تو سرت را بلند میکنی، با دیدگان مرطوب، و میپرسی: «تو هم از تقدیر میترسی؟ و آیا امکانْ همان تقدیر نیست؟» شاید. و شاید که تقدیر - که من نمیشناسمش - انعطافناپذیرتر باشد. انسان به جنگ امکانات میرود یا با آنها کنار میآید؛ امّا تقدیر، اگر باشد، بنبستِ تمام خیابانهاست.
تو سرت را بلند میکنی، با دیدگان مرطوب، و میپرسی: «تو هم از تقدیر میترسی؟ و آیا امکانْ همان تقدیر نیست؟» شاید. و شاید که تقدیر - که من نمیشناسمش - انعطافناپذیرتر باشد. انسان به جنگ امکانات میرود یا با آنها کنار میآید؛ امّا تقدیر، اگر باشد، بنبستِ تمام خیابانهاست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.