بریده‌ای از کتاب گزیده شعر محمدعلی بهمنی اثر محمدعلی بهمنی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 34

تورا گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب و صبحِ خواب ها را با تو زیبا میکنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین میکند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا میکنم هر شب تماشایی ست پیچ و تاب آتش ها.... خوشا برمن که پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی(( ها))میکنم هر شب تمام سایه ها را میکشم بر روزن مهتاب حضورم را به چشم شهر حاشا میکنم هر شب دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب

تورا گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب و صبحِ خواب ها را با تو زیبا میکنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین میکند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا میکنم هر شب تماشایی ست پیچ و تاب آتش ها.... خوشا برمن که پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی(( ها))میکنم هر شب تمام سایه ها را میکشم بر روزن مهتاب حضورم را به چشم شهر حاشا میکنم هر شب دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.