بریدۀ کتاب

جای خالی سلوچ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 10

زن و شوی را به هم میبندند از میان مرگان و سلوچ برخاسته بود. نه کار بودونه سفره. هیچکدام بی کار با سفره نیست و بی سفره، عشق. بی عشق، سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست خنده و شوخی نیست؛ زبان و دل کهنه می‌شود. تناس برلبها می‌بندد روح در چهره و نگاه در چشمها می خشکد.

زن و شوی را به هم میبندند از میان مرگان و سلوچ برخاسته بود. نه کار بودونه سفره. هیچکدام بی کار با سفره نیست و بی سفره، عشق. بی عشق، سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست خنده و شوخی نیست؛ زبان و دل کهنه می‌شود. تناس برلبها می‌بندد روح در چهره و نگاه در چشمها می خشکد.

47

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.