بریدۀ کتاب

 SHERA

1402/11/28

زندگی روی در یخچال
بریدۀ کتاب

صفحۀ 223

در یخچال سفید و خالی بود. خیلی گریه کردم. مامان، دلم برایت تنگ شده. کاش هنوز این جا پیش ما بودی. نمی فهمم چرا باید از دست می دادمت، یا چرا باید مریض می شدی، یا چطور به این زودی مردی در حالی که این همه زت ذیگر خوب می شوند؟ چرا این طوری شد؟ چطور توانستی ترکم کنی؟ مثل این که از دستت عصبانی هستم، مامان. خیلی مسخره است. نه؟ فکر کنم این نامه را این جا برایت بگذارم، در این آشپزخانه خالی. این طوری اگر برگشتی خانه، می فهمی که دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده. لطفا نگران من نباش. دخترت کلر کلید خانه مان را نگه داشته بودم تا ببینم با آن چه کار کنم. امروز کنار رود خلنه ای نشسته بودم که قبلا با هم کنارش قدم می زدیم. ناگهان فهمیدم با کلید چه کنم. تا جایی که می توانستم، درور پرتش کردم. برقی در آفتاب زد و افتاد توی آب و رفت. احساس خوبی داشتم مامان. بعد از مدت ها احساس خوبی داشتم. کنار آب نشسته بودم و فکر می کردم صدایت را در باد می شنوم که به من می گویی حالت خوب است. یک روز ایت یاداشت را تا می کنم و در رودخانه می اندازن، ولی فعلا ان را پیش خودم نگه می دارم.

در یخچال سفید و خالی بود. خیلی گریه کردم. مامان، دلم برایت تنگ شده. کاش هنوز این جا پیش ما بودی. نمی فهمم چرا باید از دست می دادمت، یا چرا باید مریض می شدی، یا چطور به این زودی مردی در حالی که این همه زت ذیگر خوب می شوند؟ چرا این طوری شد؟ چطور توانستی ترکم کنی؟ مثل این که از دستت عصبانی هستم، مامان. خیلی مسخره است. نه؟ فکر کنم این نامه را این جا برایت بگذارم، در این آشپزخانه خالی. این طوری اگر برگشتی خانه، می فهمی که دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده. لطفا نگران من نباش. دخترت کلر کلید خانه مان را نگه داشته بودم تا ببینم با آن چه کار کنم. امروز کنار رود خلنه ای نشسته بودم که قبلا با هم کنارش قدم می زدیم. ناگهان فهمیدم با کلید چه کنم. تا جایی که می توانستم، درور پرتش کردم. برقی در آفتاب زد و افتاد توی آب و رفت. احساس خوبی داشتم مامان. بعد از مدت ها احساس خوبی داشتم. کنار آب نشسته بودم و فکر می کردم صدایت را در باد می شنوم که به من می گویی حالت خوب است. یک روز ایت یاداشت را تا می کنم و در رودخانه می اندازن، ولی فعلا ان را پیش خودم نگه می دارم.

1

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.