بریده‌ای از کتاب هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست اثر نازنین طباطبایی

ایلو

ایلو

18 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 70

"رویم را برمی گردانم و نیمی از جهان را از دست میدهم شب، دور لیوان ها می چرخد شب، دور پاها می چرخد شب، کسی را در کوچه خفت کرده است. پرنده ای مرده در آسمان پرواز میکند می توانم استخوانهایش را در باد تصور کنم می توانم استخوانهایش را در بشقاب می توانم استخوان هایت را وقتی که بر میز خم شده بودی، تصور کنم قلب از لای دکمه هایت افتاد و از در بیرون رفت می توانم او را وقتی که در راه پله سیگار می کشد تصور کنم فصلی از درون رنگهایش را معامله میکند من اما به اندازه ی کافی غمگین نیستم زنی خود را از ماه دار زده است من اما به اندازه ی کافی غمگین نیستم کاش چیزی، کسی برای ترک کردن وجود داشت. "

"رویم را برمی گردانم و نیمی از جهان را از دست میدهم شب، دور لیوان ها می چرخد شب، دور پاها می چرخد شب، کسی را در کوچه خفت کرده است. پرنده ای مرده در آسمان پرواز میکند می توانم استخوانهایش را در باد تصور کنم می توانم استخوانهایش را در بشقاب می توانم استخوان هایت را وقتی که بر میز خم شده بودی، تصور کنم قلب از لای دکمه هایت افتاد و از در بیرون رفت می توانم او را وقتی که در راه پله سیگار می کشد تصور کنم فصلی از درون رنگهایش را معامله میکند من اما به اندازه ی کافی غمگین نیستم زنی خود را از ماه دار زده است من اما به اندازه ی کافی غمگین نیستم کاش چیزی، کسی برای ترک کردن وجود داشت. "

5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.