یکی از دلنشین ترین کتاب هایی بود که میتونستم بخونم روند آروم و فضای آرامش بخشی داشت
شاشا خیلی دختر ناز و دوست داشتنی ای بود و احساسات شخصیت ها مخصوصا کارل خیلی قابل لمس بود 
احساساتی که نسبت به شهر، شغلش، مشتری ها، کتاب ها و دوست صمیمیش گوستاو داشت.
کتاب خیلی زیبایی بود و پیشنهادش میکنم🫂(خیلی گریه کردم و عاشقشم)
      

        از اونجور کتاباییه که خوندنش طول میکشه  با این که حجمش کمه
خود داستان روندش ساده بود میشد باهاش ارتباط گرفت 
به نظرم نتیجه آخرش میتونست بهتر بیان بشه یا یکم بیشتر به اون بخشش پرداخته بشه ولی نویسندش خیلی سریع گذر کرده بود
درکل برای یکبار خوندن خوب و دوست داشتنی بود اما فکر نمیکنم برای بار دوم برم سراغش
و این که یجورایی امیدوار بودم بیشتر گربه داشته باشه  ಠ⁠_⁠ಠ⁩  
      

        خیلی جالب بود
تو نیمه اولش همش آدم منتظره ببینه دقیقا چه اتفاقی افتاده؟چیشده که اینجوری شده؟ آیا دسیسه و توطئه ای در کار است؟😂
و بعد از نیمه دومشم خیلی باحال رفت جلو پلات توییست خوبی داشت بنظرم
فقط در طول کتاب خیلی حرص خوردم خیلیم استرس کشیدم 
و آخر که کتاب تموم شد با خودم فکر میکردم اگه تصمیمات دیگه ای گرفته میشد امکان داشت که همه چیز متفاوت بشه؟
      

        بالاخره خوندمش:)
قشنگ بود و واقعا ماجراهاش رو دوست داشتم اما به نظرم یکی از ایرادهایی که میشد ازش گرفت این بود که بعضی اتفاقات خیلی سریع بود
مثل کشتن دوقلوهای دین بنظرم با اون میزان شاخ بودنشون خیلی سریع مردن
ولی خب کلش دوست داشتنی و جالب بود
رابطه بین ری و کل رو خیلی دوست داشتم بامزه بودن
لایلام دختر خفنی بود  و گلیم خودشو از آب میکشید بیرون
درکل شخصیت های کتاب دوست داشتنی بودن، حتی شخصیت های فرعی دلم میخواست بیشتر درباره بعضیاشون بدونم
      

        بنظرم کتاب خیلی خوبی بود و عاشقانه قشنگی داشت
هیچکدوم از شخصیت های کتاب آدمای لوسی نبودن که وسط داستان رو مخ برن
برعکس شخصیتای خیلی خوبی داشتن
ترجمشم روون بود
در کل پیشنهاد میشه